جدول جو
جدول جو

معنی کوه اسلخ - جستجوی لغت در جدول جو

کوه اسلخ
از توابع راستوپی منطقه ی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ لَ)
کوهی است سیاه از ذات حبیس. (منتهی الارب). در ناظم الاطباء بغلط ذات جلیس چاپ شده است و یاقوت گوید: اصمعی هنگام یاد کردن کوههای مکه گوید: اظلم کوه سیاهی است از ذات حبیس. حصین بن حمام مری گوید:
فلیت ابابشر رأی کر خیلنا
و خیلهم بین الستار و اظلما...
(از معجم البلدان).
و صاحب تاج العروس آرد: کوه سیاهی است از ذات جیش (کذا) نزدیک حرا که اصمعی آن را هنگام یاد کردن کوههای مکه آورده و نصر نیز آن را نقل کرده است. سپس شعر حصین بن حمام مری را یاد می کند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
کوهی است. مذکر و مؤنث در آن یکسان است. (از تاج العروس). ابوالقاسم بن عمر گفته است: اضاخ کوهی است، و وضاخ نیز آمده است. (از معجم البلدان) ، اضباء بقوم، خلاف کردن با آنان سفر را، در چیزی که از آن امید سود دارند. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مخالف برآمدن مردم را سفر در چیزی که امید داشتند از سود و نفع. (ناظم الاطباء) ، ریزه ریزه ساختن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، لاغر شدن غلام. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). لاغر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مشرف شدن بر چیزی برای ظفر یافتن بدان. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). برآمدن بر چیزی تا بنگرد او را و پیروز گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برداشتن، گرفتن. (از اقرب الموارد). برداشتن و بدست گرفتن. (از قطر المحیط) ، بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اضباء بر آنچه در دست کسی است، امساک آن. گرفتن آن. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). رجوع به ضبوء و اضباب شود، برداشتن و بلند کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، اضباء بر چیزی، خاموش شدن بر آن. کتمان کردن آن. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). اضباء ما فی الضمیر، کتمان آن. (از تاج العروس) ، در دل گرفتن کینه را و خاموش بودن بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اضباء بر داهیه، اضباب بر آن. سکوت بر آن. (از تاج العروس). اضباء بر مصیبت، اضباب بر آن. (از اقرب الموارد). سکوت ورزیدن بر بلا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به اضباب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
یکی از کوههای سراه که بنوقسربن عبقربن انماربن نزار بدانجا فرودآمدند و اعم ّ اشهر آنست که آن قسر است و نام وی مالک بن عبقربن انماربن اراش بن عمرو بن الغوث بن نیت بن مالل بن زید بن کهلان بن سبأبن یشجب بن یعرب بن قحطان است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ لی ی)
نام کوهی معروف نزدیک اجا وسلمی، دو کوه قبیلۀ طی و در آنجا مردابی است به پهنای هفت فرسنگ که آب باران در آن گرد آید، تلخ مزه
لغت نامه دهخدا
(غُ)
کوهی است میان تیمار و هردو کوه طی ٔ، فاصله آن تا لفلف یک روز راه است. (از منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا